یادداشت‌های طلبگی

آغاز حرکت امام حسین(ع) از مکه، اساسا به سبب حرّیت آن جناب از بند بیعت با طاغوت زمان، یزید بن معاویه بود. معاویه با آنکه در صلح‌نامه وعده کرده بود پس از خود جانشین تعیین نکرده و خلافت را به سلطنت موروثی بدل نکند، اما پس از شهادت امام حسن(ع) داعیه‌دار خلافت پسرش یزید شد، و برای این امر، در سال 56 قـ. خود به مدینه سفر کرد تا از همگان برای یزید بیعت بگیرد. [تاریخ طبری] امام حسین(ع) در همان زمان، صراحتا با این امر مخالفت کرده و یزید را فاسق و بی‌لیاقت معرفی کرد. آن حضرت و ابن ابابکر، ابن عمر، ابن زبیر، و به نقلی ابن عباس، دست معاویه را برای بیعت با یزید پس زدند. اما در سال 60 قـ. خبر مرگ معاویه همزمان با دستور اخذ قهری بیعت از بزرگان مدینه  برای یزید، به شهر رسید. هنگامى که آن حضرت توسّط والى مدینه احضار شد، در پاسخ به عبدالله بن زبیر که پرسید چه خواهى کرد؟ فرمود:

«أما أنا فلا ابایع أبدا، أ تظن أنی ابایع لیزید، و یزید رجل فاسق، معلن بالفسق، یشرب الخمر، و یلعب بالکلاب و الفهود، و نحن بقیة آل الرسول، لا، و اللّه، لا یکون ذلک أبدا.» [مقتل الحسین خوارزمی]

امام حسین(ع) در بیان علت آنکه پیش‌تر، در دوران معاویه، در مقابل طاغوت نشوریده است، به عبدالله فرمود:

«الأمر کان لی بعد أخی الحسن فصنع معاویة ما صنع، و کان حلف لأخی الحسن: أن لا یجعل الخلافة لأحد من ولده، و أن یردّها علیّ إن کنت حیا، فان کان معاویة خرج من دنیاه و لم یف لی، و لا لأخی بما ضمن، فقد جاءنا ما لا قرار لنا به.»[مقتل الحسین خوارزمی]

بعبارتی، میان آن حضرت با معاویه عهدی مقرر بود و خلف این عهد شایسته آن جناب نبود، اما با یزید هیچ قراری نداشتند. بنابراین در مجلس والى مدینه، به ولید بن عتبه و مروان بن حکم فرمود:

«نَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ یَزِیدُ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ وَ قَاتِلُ النَّفْسِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ لِمِثْلِه.» [مثیر الاحزان ابن نما حلی]

و به این بهانه که بیعت شبانه و پنهانی سودی برای حکومت ندارد، از پذیرش بیعت سر باز زد. ساعاتی بعد، خطاب به برادرش محمّد حنفیّه، بار دیگر بر عدم بیعت با یزید به هر قیمتى، اینگونه تأکید ورزید:

«یا أَخِی! وَاللهِ لَوْ لَمْ یَکُنْ فِی الدُّنْیا مَلْجَأٌ وَ لا مَأْوَى، لَما بایَعْتُ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ.»[مکاتیب الائمه]

و پس فردای آن شب، بدون بیعت به سمت مکه خارج شد.
در شهر مکه، نامه‌های فراوانی از اهل کوفه به امام حسین(ع) رسید که از ایشان دعوت کرده بودند امارت آنان را برعهده بگیرد. اما پس از آنکه در این امر خیانت کردند، امام حسین(ع) در مقابل لشکریان کوفه، آنان را به شدت نکوهید و از اینکه تسلیم حکم عبیدالله بن زیاد، والی نالایق کوفه بشود و به تصمیم او گردن بنهد، ابراز انزجار کرد و چنین فرمود:

«أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ تَرَکَنِی بَیْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهَاتَ لَهُ ذَلِکَ مِنِّی هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ؛ أَبَى اللَّهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ جُدُودٌ طَابَتْ أَنْ یُؤْثَرَ طَاعَةُ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْکِرَامِ أَلَا وَ إِنِّی زَاحِفٌ بِهَذِهِ الْأُسْرَةِ عَلَى قِلَّةِ الْعَدَدِ وَ کَثْرَةِ الْعَدُوِّ وَ خَذْلَةِ النَّاصِر.» [احتجاج طبرسی]

بدین ترتیب می‌بینیم که نپذیرفتن ذلت ولایت طاغوت، برای آن ولیّ الهی تا چه حد مهم است و چنین ننگی را، شایسته جنابش که از مادران و پدرانی پاکیزه و الهی زاییده شده است، نمی‌داند. در دعای عرفه نیز، نعمت حیات در عصر درخشان توحید بدست پیامبر خاتم(ص) را اینگونه شکر می‌گوید:

«لَمْ تُخْرِجْنِی بِلُطْفِکَ لِی وَ إِحْسَانِکَ بِی فِی دَوْلَةِ أَئِمَّةِ الْکُفْرِ الَّذِینَ نَقَضُوا عَهْدَکَ وَ کَذَّبُوا رُسُلَکَ لَکِنَّکَ أَخْرَجْتَنِی رَأْفَةً مِنْکَ وَ تَحَنُّناً عَلَیَّ لِلَّذِی سَبَقَ لِی مِنَ الْهُدَى الَّذِی یَسَّرْتَنِی وَ عَلَیْهِ أَنْشَأْتَنِی مِنْ قَبْلِ ذَلِکَ رَأْفَةً بِی‏...».
 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی