واقعه عاشورا از بدو تولد امام حسین(ع) و حتی پیش از آن، نزد رسول الله(ص) و خاندان ایشان واقعهای روشن و مشهور بوده است. امام حسین(ع)، خود در حین حرکت از مدینه به مکه و کوفه، در بیش از یک مورد به ضرورت وقوع چنین رخدادی اشاره کرد و آنطور که از اخبار برمیآید، هرچند در ظاهر به غرض موفقیت در اقامه دولت عادله خروج کرد، اما در باطن به تحقق این غرض ظاهری امید نداشت. آن حضرت در همان روز نخست، ام سلمه(س) را آگاه کرد که از سرنوشت خویش مطلع است:
«إنّی أعلم الیوم الذی اُقتل فیه، والسّاعة التی اُقتل فیها، و أعلم مَن یُقتل من أهل بیتی و أصحابی. أتظنّین أنّکِ علمت ما لمْ أعلمه؟ وهل من الموت بدٌّ! فإنْ لمْ أذهب الیوم ذهبتُ غداً.»[عیون المعجزات/ 70]
و در دیدار با برادرش عمر بن علی(ع) فرمود:
«إنّ أبی أخبرنی بأنّ تربتی تکون إلى جنب تربته، أتظنّ أنّک تعلم ما لمْ أعلمه؟» [لهوف/ 27]
و به برادر دیگرش، محمد بن علی(ع) فرمود:
«رسول الله (ص) قال: إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلًا، إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهُنَّ سَبَایَا.» [لهوف/ 65]
آنگاه پس از خروج پنهانی از مدینه و ورود به مکه، به عبدالله بن زبیر فرمود:
«لو کنتُ فی جُحر هامة من هذه الهوام لاستخرجونی حتّى یقضوا فیَّ حاجتهم.» [وقعة الطف/ 152]
و نیز به عبد الله بن جعفر اینگونه فرمود:
«إنّی رأیت رسول الله فی المنام، و أمرنی بأمرٍ أنا ماضٍ له.»[وقعة الطف/ 155]
و در خطبهای که در مقابل جمعی از حاضران هنگام خروج از مکه به سوی عراق بیان داشت، فرمود:
«کأنّی بأوصالی هذه تُقطّعها عسلان الفلوات بین النواویس و کربلا ، فیملأن منّی أکراشاً جوفا، وأجربة سغبا، لا محیص عن یوم خُطَّ بالقلم.»[نزهة الناظر/ 56]
و در مسیرش به سوی کوفه، به کسانی که در منزل عقبة البطن همراهش بودند فرمود:
«ما أرانی إلا مقتولاً، فإنّی رأیت فی المنام کلاباً تنهشنی، و أشدّها علیَّ کلبٌ أبقع.»[کامل الزیارات/ 75]
و آنگاه که عمرو بن لوذان به ایشان پیشنهاد داد به کوفه نرود تا ابتدا سرنوشت و اوضاع کوفیان روشن شود، فرمود:
«لیس یُخفى علیَّ الرأی ، ولکن لا یُغلب على أمر الله. وإنّهم لا یدعونی حتّى یستخرجوا هذه العلقة من جوفی.»[ارشاد مفید/ 2/ 76]
و این هشت مورد، صرفا آن مقداری است که تاریخ برای ما به جای گذاشته است. آن حضرت اصرار داشت که امر الهی همین است و مشیت بالغه پروردگار اینگونه رقم خورده که به آن شیوه غمناک در کربلا به شهادت برسد، و او نیز مصمم است به امر الهی تمکین کند. مصلحت و سعادت آن حضرت و امت خاتم، در همین راه بیبرگشت و غیر قابل تبدیل بود:
«لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً.»[مثیر الاحزان/ 44]
که اگر راه دیگری برای سعادت متصور بود، خون حسین(ع) نزد خدا ارزشمندتر از آن بود که جایگزین آن راه دیگر شود.
بنابراین تردید در این امر که در پس واقعه کربلا، یک حکمت از پیش تعیین شده و مأموریت مخصوص نهفته است که جز با قتل آن حضرت و تحقق اوج مظلومیت و مصیبت، حاصل نمیشود، تحکم در مقابل بیانات تاریخی سیدالشهدا(ع) است. حال، این حکمت را میتوان در دو سطح اجتماعی و فرا-اجتماعی پیگیری کرد. قاعدتا روشنترین حکمت اجتماعی این واقعه، آن است که خواب سنگین غافلان پاره شود و امت اسلامی از درغلتیدن به دامان تحریفات و انحرافات سازمانیافته نجات یابد و برای همیشه آشکار شود که برگزیدگان امت خاتم، موافق ظلم و تعدی حکام و ولایت طواغیت بیلیاقت و سرپیچی حکومت از تعهداتش نیستند. آن حضرت خود در سال 58 قـ. یعنی دو سال قبل از مرگ معاویه، در جمعی از صحابه و تابعین در منا، آنان را به پذیرش ولایت اهل بیت(ع) فرا خواند و در این باره فرمود:
«اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکَامِک.»[تحف العقول]
اما آیا برای تحقق چنین امری، این حجم از تحمل ابتلائات ضرورت دارد؟
بیشک نفس کشته شدن مظلومانه آن حضرت در کنار یاوران کمشمارش، میتوانست چنین ندایی را تا ابد سر دهد که خاندان پیامبر خاتم، موافق حکومت ظلم و ستم نیستند. اما میبینیم که شهادت، همه آن چیزی نبود که در مشیت الهی برای آن سرور شهیدان رقم خورده بود: غارت اموالش، تشنگی سوزانش، از دست رفتن یارانش، تفدیه اعضای مطهرش، کشته شدن دخترکان و پسرکانش، اسیر شدن متعلقاتش، و این همه ابتلائات بیشمارش، نشان دهنده آن است که مطلب، تنها خلاصه در ایستادگی در برابر طاغوت ظاهری نمیشود. بلکه بناست واقعه عاشورا، اوج تجلی بندگی و قربانیگاه برترین بندگان در بارگاه قدس ربوبی، و نه تنها تفدیه جان، که تفدیه عرض و مال و بدن و اصحاب و اولاد و نوامیس باشد. اگر نصاری معتقدند مسیح(ع) کشته شد تا کفاره گناه مسیحیان شود، حسین(ع) اجلّ از آن است که کشته شود تا دیگران در مقابل پروردگار طغیان کنند، بلکه او فانی در بارگاه ربوبی میشود تا نه کفاره گناهان، بلکه صراط صعود و تقرب مؤمنان باشد:
«إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ بِمُوَالاتِک.» [کامل الزیارات]
اگر مسیر وصول به حب خداوند و قرب به او، تبعیت از رسول و قرار گرفتن در صراط ولایت است:
«ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله»[آل عمران: 31]
اما همانگونه که جناب ختمیمآب(ص) فرمود، رسالت ایشان با رسالت نوه گرامیاش تلفیق میشود:
«حسین منی و انا من حسین.»[کامل الزیارات]
مسیر ولایت، آن حقیقت عینی است که بندگان در آن قدم میگذارند و بسوی قرب الی الله حرکت میکنند، و این مسیر، همان نفس ولی الله است:
«فَإِنْ أَطَعْتُمُونِی فَإِنِّی حَامِلُکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَلَى سَبِیلِ الْجَنَّةِ وَ إِنْ کَانَ ذَا مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ وَ مَذَاقَةٍ مَرِیرَة. [1]
اما این مسیر، برای تبدیل شدن به شاهراه قرب الی الله، نیاز دارد که یک ولیّ الله در حضرت ربوبی فانی شود. راه لقای حق، باید با فنای حسین(ع) باز شود:
«بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة.» [کامل الزیارات]
«الْحُسَیْنِ الَّذِی سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ و أَطَاعَ اللَّهَ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیَتِهِ [و] جَعَلَ اللَّهُ الشِّفَاءَ فِی تُرْبَتِهِ و الْإِجَابَة تَحْتَ قُبَّتِه...»[المزار الکبیر]
هرکس تولای او را برگزید، می تواند در این صراط مستقیم گام بگذارد، و آن کس که موالات این حسین(ع) را دارد، اسباب لقاء الله را فراهم آورده است:
«إِنَّ الرَّجُلَ لَیَخْرُجُ إِلَى قَبْرِ الْحُسَیْنِ(ع) حَتَّى یَأْتِیَهُ فَإِذَا أَتَاهُ نَاجَاهُ اللَّهُ تَعَالَى فَقَالَ: عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِکَ! ادْعُنِی أُجِبْکَ! اطْلُبْ مِنِّی أُعْطِکَ! سَلْنِی حَاجَةً أَقْضِهَا لَک!»[کامل الزیارات]
و این همان مقام محمود و شفاعت کبراست که به برکت خون سید الشهدا(ع) برای امت خاتم گشوده شده است، همانطور که خاتم انبیا(ص) خطاب به امیرالمومنین(ع) و صدیقه کبری(س) فرمود:
«یَا عَلِیُّ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ یَجُوزُ الصِّرَاطَ مَعِی وَ إِنَّ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَقْسَمَ بِعِزَّتِهِ أَنَّهُ لَا یَجُوزُ عَقَبَةَ الصِّرَاطِ إِلَّا مَنْ مَعَهُ بَرَاءَةٌ بِوَلَایَتِکَ وَ وَلَایَةِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ... وَ أَنْتَ صَاحِبِی إِذَا قُمْتُ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ تُشَفِّعُ لِمُحِبِّینَا فَتُشَفَّعُ فِیهِم.»[عیون اخبار الرضا]
«یَا فَاطِمَةُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِی یَبْکُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَیْتِی وَ رِجَالَهُمْ یَبْکُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَیْتِی وَ یُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ فِی کُلِّ سَنَةٍ فَإِذَا کَانَ الْقِیَامَةُ تَشْفَعِینَ أَنْتِ لِلنِّسَاءِ وَ أَنَا أَشْفَعُ لِلرِّجَالِ وَ کُلُّ مَنْ بَکَى مِنْهُمْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَیْنِ أَخَذْنَا بِیَدِهِ وَ أَدْخَلْنَاهُ الْجَنَّةَ یَا فَاطِمَةُ کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا عَیْنٌ بَکَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّهَا ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِیمِ الْجَنَّةِ.»[بحار مجلسی]
امر توحید، و در امتداد آن، امر ولایت، همان محور اساسی مکتب سید الشهدا(ع) است، که با کلام مبارکش در طول زندگی، مسیر علمی آن را آشکار، و با شهادت پربرکتش، مسیر عینی آن را در اعلی درجه و برای همیشه برقرار کرد.
کلمات نورانی آن حضرت در سراسر حیات درخشانش، نشانگر محبت به خدای متعال و نگاه توحیدی آن جناب است. از آن زمان که در کودکی[2]، پدرش به او فرمود: بگو یک! و بعد از آن که گفت، فرمود: بگو دو! و آن جناب عرضه داشت:
«أَسْتَحِی أَنْ أَقُولَ بِاللِّسَانِ الَّذِی قُلْتُ وَاحِدٌ اثْنَان.» [مستدرک الوسائل/ 15/ 215]
تا آن روز که در صحرای عرفات به دعا ایستاد و با لب و دهان و حنجر و دست و پا و همه اعضا و جوارحش شهادت داد که شکر نعم الهی از جانب بندگان محال است:
«لَوْ حَاوَلْتُ وَ اجْتَهَدْتُ مَدَى الْأَعْصَارِ وَ الْأَحْقَابِ لَوْ عُمِّرْتُهَا أَنْ أُؤَدِّیَ شُکْرَ وَاحِدَةٍ مِنْ أَنْعُمِکَ مَا اسْتَطَعْتُ ذَلِکَ إِلَّا بِمَنِّکَ الْمُوجِبِ عَلَیَّ شُکْراً آنِفاً جَدِیداً.»
و تا غروب عاشورا که این شهادت به توحید را در عمل پیاده کرد و با این حال، باز صورت روی خاک گذاشت و زمزمه کرد:
«اللهم مُتَعَالِیَ الْمَکَانِ عَظِیمَ الْجَبَرُوتِ شَدِیدَ الْمِحَالِ غَنِیٌّ عَنِ الْخَلَائِقِ عَرِیضَ الْکِبْرِیَاءِ...»[مصباح/ طوسی]
[1] فرمایش امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 156 نهج البلاغه
[2] این ماجرا هم برای سید الشهدا(ع) و هم برای حضرت عباس(ع) نقل شده است.